چالش انجيلي‌ها؛ چهره جديدي از امپرياليسم


 

نويسنده:ياگيندر سيكاند 1




 

چكيده:
 

نقش ميسيونرهاي مسيحي انجيلي كه در كشورهاي جهان سوم و به ويژه كشورهاي مسلمان آفريقايي و آسيايي فعاليت مي كنند چيست؟ چه ارتباطي بين فعاليت هاي اين گروه ها و كشورهاي غربي و به خصوص آمريكا كه تأمين كننده اصلي هزينه هاي آنان هستند وجود دارد؟ براساس تحقيقاتي كه نويسنده اين مقاله به عمل آورده است، اكثر اين گروها كه نسبت به اديان ديگر و به ويژه اسلام ديدگاهي به شدت افراطي دارند، نقش بازوهاي اطلاعاتي و عوامل اقتصادي سازمانهاي اطلاعاتي غربي و مؤسسات اقتصادي آنها را ايفا مي كنند.اين گروه هاي مذهبي براي حكومت هاي غربي حكم سنگرهايي را دارند كه در خط مقدم تأمين منافع سياسي-اقتصادي آنها فعاليت مي كنند،در عين حالي كه كسوت مؤمناني پرهيزگار و خيرخواه را به خود گرفته اند كه انگيزه بخش تمامي اعمال آنها، ترس از خدا و ميل به انجام كار نيك است.
چندماه پيش مقاله اي نوشتم درباره گروه هاي مسيحي انجيلي غربي كه در كشورهاي مسلمان فعال هستند و اشاره كردم كه چگونه تعداد زيادي از اين گروه ها، فعالانه براي ترويج منافع راهبردي دولت هاي غربي به خصوص ايالات متحده فعاليت مي كنند.توجه داشتم كه استدلال هايم را با نقل قول هاي مفصلي از خود منابع مسيحي همراه كنم تا به نظر نرسد كه ادعايي واهي را مطرح كرده ام.
مقاله را براي چند نشريه، وب سايت و گروههاي مباحث اينترني مسلمان ارسال كردم؛ با اين انتظار كه اين مقاله مباحثي را پيرامون اين موضوع در محافل مسلمان برانگيزد.با كمال تعجب از اينكه تقريباً هيچ واكنشي را در ارتباط با مقاله ام از سوي خوانندگان مسلمان دريافت نكردم، چندين نامه و ايميل از سوي انجيلي هاي مسيحي خشمگيني دريافت كردم كه تقريباً همه آنها آمريكايي بودند و در ميان جوامع مسلمان جنوب آسيا فعاليت مي كردند.آنها اعتراض داشتند كه من غير منصفانه تصوير آنها را مخدوش كرده ام.بله، آنها پذيرفته بودند كه به اعتقاد ايشان، راه بهشت منحصراً از طريق مسيح مي گذرد.آنها تاكيد داشتند كه بودن پذيرش او به عنوان «منجي شخصي»، هيچ كس نمي تواند به فرار از نفرين ابدي جهنم اميد داشته باشد.ولي اعتراض مي كردند كه با وجود ايمان راسخشان به انحصاري بودن مسيحيت، آنها درگير انجام كار خير براي مسلماناني هستند كه در ميان آنها فعاليت مي كنند.آنها مي گفتند كه به رايگان،آموزش و كمكهاي پزشكي در اختيار آنها مي گذراند.مي گفتند كه آنها براي كمك به«تقويت روحيه»پروژه هاي توسعه اقتصادي را اداره مي كنند.بنابراين آنها اصرار داشتند كه من تصوير كاملاً وارونه اي از انجيلي گري مسيحي در ميان مسلمانان ارائه داده ام و بسياري از نقشهاي «مثبتي»را كه به وضوح معلوم است ميسيونرها در حال ايفاي آنها هستند، ناديده گرفته ام.
پاسخ خشمگينانه مسيحيان انجيلي به مقاله من، مرا ترغيب كرد تا كند و كاو عميق تري در تاريخ و برنامه كار گسترده ميسيونرهاي مسيحي اروپايي و آمريكايي كه در ميان اقوام غير مسيحي و به ويژه مسلمانان فعاليت مي كنند؛ انجام دهم.يك جستجوي سردستي در اينترنت، مرا از حضور گسترده شبكه‌اي كاملاً سازمان يافته از مؤسساتي آگاه كرد كه من حتي از وجود آنها خبر نداشتم و خود را به خصوص وقف فعاليتهاي ميسيونري در بين مسلمانان كرده بودند. از جمله اين مؤسسات، مراكز آكادميك، انتشاراتي‌ها، ايستگاه هاي راديويي و تلويزيوني، ميسيون هاي پزشكي، مراكز آموزش ميسيونري و از اين قبيل بودند كه همگي به يكسان از بودجه هايي سخاوتمندانه برخوردار بودند و مقر اصلي بيشتر آنها در اروپاي غربي و ايالات متحده بود.براساس تعريفي كه آنها از خود و مأموريت خود ارائه داده بودند،به نظر مي رسيد كه همه آنها سرسختانه اعتقاد دارند كه مسيحيت به عنوان تنها راه رستگاري، انگيزه بخش آنها است و اسلام وساير مذاهب، راههايي هستند كه به دوزخ ابدي ختم خواهند شد. برخي از آنها اسلام را به عنوان چيزي جز يك ابداع شيطاني توصيف نكرده اند.
همانطور كه منتقدان بسياري از جمله چند تن از خود مسيحيان اشاره كرده‌اند، اشتياق آتشيني كه مسيحيان انجيلي سفيد پوست را در تلاش نوميدانه براي نجات جانهاي «گمراه شده»، گروه گروه به طرف «جهان سوم»از جمله كشورهاي مسلمان مي كشاند، بازتابي است از تداوم همان گفتمان امپرياليستي-اروپايي قرن نوزدهم كه «بوميان» را به عنوان اقوامي واقع در‌آن سوي مرز تمدن مي ديد.
امروزه با توجه به اينكه مسيحيت در غرب تقريباً مرده است، چگونه مي توان هجوم انجيلي هاي آمريكايي و اروپايي به جهان سوم را توضيح داد؟ كاملاً پيداست كه اين امر هيچ ارتباطي با نيات مؤمنانه صرف ندارد يا ارتباط اندكي دارد، به اين دليل كه سقوط مذهب در غرب، بسيار روشن تر از بقيه جهان است و اين موضوع اقتضا مي كند كه ميسيونرهاي مسيحي، فعاليت در غرب را به نسبت جاهاي ديگر، وظيفه اي اضطراري تر قلمداد كنند.از اين رو براي توضيح اين پارادوكس آشكار، بايد به سراغ عوامل ديگري رفت.از بررسي دقيق برنامه كار گروههاي انجيلي در جهان سوم، معلوم مي شود كه بنيادگرايي مسيحي دركليت خود، در آن بخش از جهان كه ما قرار داريم، به هيچ وجه ميسيون مذهبي ساده اي نخواهد بود.همان گونه كه بسياري از افراد معتقدند،اكثر گروه هاي انجيلي كه در جهان سوم فعاليت مي كنند، صرفاً سنگرهاي خط مقدمي براي سازمان ها و دولت هاي غربي محسوب مي شوند كه به ترويج منافع و هدف هاي راهبردي پنهان آنها ياري مي رسانند.اين امر به روشني از رابطه صميمانه بين بنيادگرايان مسيحي با دولت بوش معلوم ميشود. گروه هاي مسيحي راستگراي آمريكايي، به عنوان منابع حمايت هاي مالي گسترده از اسراييل شناخته مي شوند.همچنين اين گروه ها پشتيبانان پر سر وصداي امپرياليست آمريكا هستند كه در جهان اسلام تعبيه شده اند و خود را درگير يك جنگ مسيحي عليه نيروهاي شرّ مي بينند كه خدا بر آنها واجب كرده است.
احساس ناخوشايند خود من در ارتباط با انجيلي هاي مسيحي زماني بيشتر تاييد شد كه به همين تازگي، كتاب جالبي با عنوان «ميسيون، اسطوره و پول در جهان چند رنگ»به قلم خولز گومز را مطالعه كردم.گومز كه پيداست كه يك محقق مسيحي-هندي پيشرو است، يكي از اعضاي كادر آموزشي دانشكده‌اي واقع در يكي از بزرگترين مراكز آموزشي پروتستان در هند است كه «كالج فني متحد»نام دارد و در بنگلور قرار دارد. گومز در كتاب آگاهي بخش خود،جهان تاريك و كمتر شناخته شده انجيلي هاي مسيحي‌اي را توصيف مي كند كه خود را وقف وظيفه طاقت فرساي بردن «نور»مسيحيت به درون جهان غير سفيد «كور باطن»كرده اند.گومز به ما مي گويد كه بسياري از انجيلي هاي مسيحي راستگراي سفيد پوستي كه او سال ها از نزديك با آنها برخورد داشته، آمريكا را «كشور منتخب خدا»، كاپيتاليسم را «آيين مقدس»، جهان سازي(كه تعبيري مناسب از امپرياليسم آمريكا محسوب مي شود)را «ضروري»، جنگ در عراق را«جنگ مسيحي»و پرچم آمريكا را «نمادي مذهبي»مي دانند.گومز به طور خلاصه مي گويد كه او با هراس زياد دريافته است كه «كليساي غربي نسخه ثاني رفتار امپرياليستي جهان غرب است»او مي نويسد، تنها تفاوتي كه اكنون در اين ميان وجود دارد،اين است كه مركز امپرياليسم از جهت اقتصادي، فرهنگي و سياسي، از اروپا و آمريكا منتقل شده است.امروزه آمريكا با اعزام ميسيونرها به سرزمين هاي ديگر، جهان را هدايت مي كند.در سال 2000 گفته مي شد كه آمريكا قصد دارد در سال 2001 قريب به شصت هزار و دويست ميسيونر را به دويست و بيست كشور اعزام كند.بنابراين، امپرياليسم آمريكا يا به تعبير گومز، «كوكاي استعمارگرايي»، با مسيحي گرايي دست به دست هم داده اند.
گومز مي نويسد كه اتحاد نزديك بين راستگراي مسيحي و امپرياليسم آمريكا، پديده جديدي نيست؛ هرچندكه به نظر مي آيد، اين پيوند در روزگار جديد نزديك تر از قبل نيز شده است.او به ما مي گويد كه در اوايل سال 1854، كتابي اگرچه خام دستانه، در آمريكاي در حال شكل گيري به چاپ رسيد با عنوان «آرماگدون:يا پيش گويي هاي انجيل از شکل گيري ايالات متحده»و توسعه آن در جمهوري بازگشت مسيح و سيطره آن بر همه جهان.دو دهه بعد در سال 1885، رساله ديگري با عنوان «كشورما»منتشر شد كه ادعا مي كرد، آمريكا «به بالاترين درجه آنگلوساكسونيسم و مسيحيت واقعي»دست يافته است و اينكه خدا وظيفه مسيحي و متمدن كردن كل جهان را به آمريكا تفويض كرده است.بنابراين نژادپرستي سفيد پوستانه، امپرياليسم آمريكايي و مسيحيت انجيلي، پيشينه‌اي طولاني در دخل و تصرف دوجانبه دارند.گومز مي نويسد كه ظهور آمريكا به عنوان يك مركز جهاني انجيلي گري مسيحي راستگرا، عمدتاً پديده اي است مربوط به پس از پايان جنگ سرد.او مي گويد كه در پي جنگ جهاني دوم، آمريكا تعمداً به دنبال ترويج گروه هاي مسيحي راستگرا در كشورهاي ديگر به خصوص در جهان سوم رفت تا از اين طريق با چالش ايدئولوژيك كمونيسم و ناسيوناليسم ضد امپرياليستي مبارزه كند.گروه هاي مسيحي نيز در جهت ترويج منافع آمريكا در خارج از اين كشور خدمت مي كردند.تعدادي از اين گروه ها از بودجه هاي سخاوتمندانه اي از سوي لابي هاي دولتي آمريكايي بسيار راستگرا، سازمان هايي كه در جبهه سيا قرار دارند، كسب و كارهاي بزرگ آمريكايي و اتاق هاي فكر راستگرا برخوردار شدند.بسياري از اين مسيونري‌ها به عنوان منابعي براي كسب اطلاعات حياتي براي سيا به كار گرفته شدند و از طريق شست و شوي مغزي و گسترش تبليغات آمريكايي در جهت تعميم سلطه آمريكا مورد استفاده قرار گرفتند.همان گونه كه سارادياموند در كتاب خود، «جنگ معنوي:سياست هاي راست مسيحي»مي نويسد، اين گروه هاي مسيحي مشتاقانه به دنبال ترويج «وابستگي به رهبري جهاني»ايالات متحده بودند.براي آنها، فعاليت هاي ميسيونري صرفاً به معناي «سازمان دهي جنبش هاي اجتماعي و پيش بردن برنامه هايي است كه در جهت اولويت هاي سياسي و اقتصادي ايالات متحده»قرار دارند.
برعكس تصوير ارائه شده از ميسيونري‌هاي انجيلي به عنوان نيكوكاران مؤمن و خداترسي كه اين چنين دغدغه حفظ اين تصوير را دارند، گومز نشان مي دهد كه چه تعداد از آنها در معاملات مشكوك دست داشته اند و همكاري نزديكي با سازمان هاي امپرياليستي آمريكايي داشته اند.در سال 1975، نشريه «مسيحيت امروز» تأييد كرد كه تعداد زيادي از ميسيونرهاي پروتستان و كاتوليك، اطلاعاتي را براي مقامات اطلاعاتي آمريكا فراهم كرده اند.در سال 1996، «واشنگتن پست»گزارش داد كه مقامات سيا وجود يك «روزنه مناقشه برانگيز»را تأييد كرده اند كه به سيا اجازه مي دهد«روزنامه نگاران آمريكايي را به عنوان عوامل خود به كار گيرد؛ از سازمانهاي گردآوري اطلاعات به عنوان پوشش استفاده كند و روحانيون يا ميسيونرها را براي فعاليت هاي مخفيانه در خارج از كشور استخدام كند.»گومز چندين نمونه از نقش فعال ميسيونرهايي كه اين قبيل امور را انجام مي دهند،ارائه مي دهد.گومز خاطرنشان مي كند كه امروزه انجيلي هاي آمريكايي، يكي از آتشين ترين حاميان اسراييل هستند و اسلام را به عنوان بزرگترين دشمن ايدئولوژيك خود مي دانند.چندين گروه بنياد گراي مسيحي، مبالغ كلاني پول را به اسراييل،از جمله سازمان هاي يهودي مختلفي كه به شدت صهيونيستي هستند، ارسال مي كنند.گومز مي گويد، همكاري نزديك بين گروه هاي مسيحي راستگرا در آمريكا و صهيونيسم جهاني، به روشني از روي اين واقعيت بازگو مي شود كه وقتي نخست وزير اسراييل بنيامين نتانياهو در ژانويه سال 2008 از واشنگتن ديدار كرد، نخستين نشست رسمي او با مسيحي انجيلي پيشرو، جري فالول، به همراه افزون بر يك هزار بنياد گراي مسيحي بود.
او در اين جلسه به عنوان «رونالد ريگان اسراييل»مورد تشويق قرار گرفت و فالول وعده داد، با بيش از دويست هزار روحاني مسيحي تماس برقرار كند و از آنها بخواهد تا «به پرزيدنت كلينتون بگويند كه از ميزان فشارها بر اسراييل بكاهد».خصومت سرسختانه بسياري از گروه هاي مسيحي آمريكايي نسبت به اسلام و مسلمانان، به روشني از صحه گذاشتن پر شور و حرارت آنها بر حملات نظامي اخير آمريكا به كشورهاي مسلمان هويدا مي شود.گومز مي نويسد، بنابراين اگر بنيادگرايان پروتستان را كنار بگذاريم، حتي آن دسته از اسقف هاي كاتوليك آمريكايي كه كمتر افراطي هستند نيز تهاجم اين كشور به افغانستان را تقديس كرده اند.هم اكنون انجيلي ها جزو سرسخت‌ترين حاميان حمله به عراق و اشغال اين كشور از سوي آمريكا قرار دارند.
به جايي باز گرديم كه از آنجا شروع كردم.اصلاً قصد ندارم تمام انجيلي ها را با همين چوب برانم، چرا كه يقيناً افراد شرافتمندي نيز در ميان آنها وجود دارند.اما هنوز هم اصرار دارم كه پروژه انجيلي دركليت خود، تهديدي بزرگ را شكل مي دهد؛ كسوتي نه چندان پوشاننده براي امپرياليسم غربي كه يك تهديد قدرتمند نسبت به اجتماعات مذهبي و فرهنگي در«جهان سوم »به شمار مي رود.
1.(Yoginder Sikand، پژوهشگر و نويسنده آمريكايي)
http://yogindersikand.blogspot.com
منبع: نشريه سياحت غرب شماره 74